مروري بر بيماري صرع

دكتر سيدشهاب الدين طباطبائي، نورولوژيست

دكتر مريم مشايخي، راديولوژيست


صرع اپي لپسي Epilepsy:

به وقوع حملات مكرر تشنج (بيش از دوبار) اطلاق مي شود.

 تشنج:

به فعاليت الكتريكي غيرطبيعي شديد و ناگهاني، ولي گذراي گروهي از نورونهاي مغزي كه دچار تحريك پذيري بيش از حد معمول هستند، گفته مي شود كه غالبا با بروز علائم باليني همراه است.
تشنج مي تواند ناشي از اختلال و ضايعه اوليه نورنهاي مغز باشد و يا اينكه نورونهاي مغزي سالم بوده و تحت تاثير يك اختلال غير مغزي (مثل افت شديد قند خون يا سديم خون) دچار تحريك پذيري و تشنج شده باشند. بنابراين تشنج بيماري نيست بلكه تنها نشانه اي از اختلال عملكرد نوروني است كه ميتواند منشاء مغزي يا غيرمغزي داشته باشد. اما صرع يك بيماري است و به تشنجاتي اطلاق ميگردد كه علل مغزي داشته و دلالت بر وجود ضايعه اي مشخص وماندگار در نورونها دارند متاسفانه عليرغم تمام پيشرفتهاي پزشكي در بيش از %50 موارد، علت ضايعه نوروني در صرع غيرقابل تشخيص مي ماند. هدف از درمان صرع:كنترل و مهار فعاليت غير طبيعي نورونهاي متشنج و جلوگيري از انتشار آنها به سلولهاي ديگر است تا از وقوع حملات تشنج جلوگيري شود. بديهي است چنانچه ماهيت و كانون نورونهاي تشنجي، مشخص تر باشد دستيابي به درمانهاي موثرتر افزايش بيشتري يافته و پيش آگهي بهتري در انتظار بيمار خواهد بود و براين اساس اقدامات تشخيصي مثل نوار مغزي و روش هاي تصويربرداري به ويژه "MRI" كمك هاي شاياني مي نمايند.

  %1تا 5% انسان ها به بيماري صرع دچارند ولي 5/1% تا 5% افراد ممكن است لااقل يكبار در عمر خود تشنج نمايند كه چنانچه ذكر شد الزامأ همگي مبتلا به صرع نيستند. بنابراين به نظر مي رسد در ايران حدود 350 تا 700 هزارنفر مصروع وجود داشته باشد اما متأسفانه به دلايل مختلف مانند عدم تشخيص صحيح و يا انكار بيماري تعداد بيماران شناخته شده و تحت درمان ما به مراتب كمتر از اين مقدار است! بيشترين شيوع سني صرع در سالمندان  (بالاتر از 65 سال) است كه متأسفانه كمتر مورد توجه قرار مي گيرد و پس از آن كودكان زير 10 سال به ويژه شيرخواران، بيشترين شيوع صرع را دارند.  

صرع در كشورهاي پيشرفته شيوع نسبتا كمتري دارد كه احتمالا به دليل رعايت بيشتر مسائل بهداشتي بويژه در حاملگي و زايمان، پيشگيري از ضربه هاي مغزي، كنترل عفونت ها و... مي باشد.
تشنج در نورون هاي با عملكرد متفاوت، با علائم باليني مختلفي همراه است.  تشنج نورون هاي حركتي بويژه در لب فرونتال مغز منجربه حملات موتور به صورت حركات غيرارادي اندام ها و سروگردن و تنه و تشنج نورون هاي حسّي بويژه در لب پاريتال منجربه بروز حملات حسّي مثل گزگز يا مورمور شدن و احساس برق گرفتگي در جايي از بدن مي گردد كه به ترتيب به: "تشنج موتور" و "تشنج سنسوري" معروفند. تشنج نورنهاي لب اكسي پيتال با بروز علائم بينايي و در لب تمپورال منجربه وقوع علائم مختلف تشنجي مثل احساس هاي چشايي، بويايي، شنوايي، احساسات مبهم احشايي و همچنين علائم هيجاني، خلقي و رواني گذرا مي گردد زيرا نورونهاي بخش هاي مختلف لب تمپورال، مسئول عملكردهاي عصبي گفته شده هستند.

صرفنظر از علائم باليني، محل (كانون) و گستردگي نورنهاي تشنجي بهترين اساس طبقه بندي انواع تشنجهاي
صرعي است و براين اساس به تشنجات ناشي از گروهي از نورنهاي مغز كه حداكثر تا يك نيمكره را در برگيرند، "تشنج يا صرع موضعي" (فوكال يا لوكال يا پارشيل) و به تشنجات دو طرفه نيمكره هاي مغز، "صرع منتشر (ژنراليزه)" گويند.

صرع ژنراليزه غالبا با بروز عدم هوشياري و قطع ارتباط بيمار با محيط و عدم توانايي در به يادآوري حوادث حين تشنج همراه است. در صرع ژنراليزه حركتي، بيمار دچار سقوط و حركات تونيك و / يا کلونيك و در فرم غيرحركتي تنها ارتباط بيمار با محيط اطراف به مدت چند ثانيه قطع مي شود كه به "صرع ابسانس" معروف است.  
"صرع هاي ميوكلونيك" كه با پرش هاي نامنظم قسمت هاي مختلف بدن همراهندغالبا منجربه اختلال هوشياري نمي شوند; و جز صرع هاي ژنراليزه به حساب مي آيند. در صرع موضعي چنانچه كانون مشخص و منفردي عامل تشنج باشد، به "تشنج موضعي ساده" و چنانچه كانونهاي متعدد درگير باشد به "تشنج موضعي پيچيده" معروف است. مبتلايان به صرع موضعي به ويژه فرم ساده غالبأ دچار اختلال هوشياري و سقوط نمي گردند و علائم حين تشنج را به ياد دارند.

حملات موضعي مي توانند با انتشار به نيمكره مقابل به فرم ژنراليزه تبديل شده و در اين صورت به تشنج موضعي اوليه كه بيمار آن را به ياد مي آورد، "هشدار"(Aura)  و به تشنج منتشر بعدي كه از آن چيزي در خاطر بيمار نمي ماند "حمله ژنراليزه ثانويه" مي گويند. حملات ژنراليزة اوليه، ابتدا به ساكن در هر دو نيمكره به طور همزمان رخ مي دهند. ذكر اين نكته ضروري است كه بسياري از انواع حملات صرعي در اين قالب قابل طبقه بندي نبوده و به عنوان "بيماري يا سندرم هاي صرعي طبقه بندي نشده"، شناخته مي شوند.

صرع موضعي به ويژه نوع كمپلكس (SPS) شايع ترين نوع صرع است كه چون در اكثر موراد از لب تمپورال نشات مي گيرند به صرع تمپورال نيز معروفند و متاسفانه به علت تظاهرات باليني متفاوت كه ميتواند با بسياري از حالات غيرتشنجي اشتباه شود، در بعضي موارد مورد غفلت واقع مي شود.

تشنج هاي ژنراليزه تونيك – كلونيك در درجه بعدي از نظر شيوع قرار دارند.  تشنج ها مي توانند به فرم هاي ديگر نيز تبديل شوند مثلا فرم موضعي ساده منجربه به فرم كمپلكس و آن نيز منجربه فرم ژنراليزه شود و نيز يك بيمار ممكن است به انواع متفاوت تشنج در زمانهاي مختلف و يا يك زمان واحد  دچار باشد.  

تعيين نوع تشنج و صرع و به ويژه لوكاليزاسيون آن از نظر درمان و پيش اگهي بسيار مهم است مهمترين علل غيرمغزي تشنج شامل موارد زير است:

تب شديد (ç ْ (T>38.5، افت شديد قند خون (كمتر از 30 mg%)، افت سديم خون (كمتر از 110 mg%)، افت شديد پتاسيم و منزيوم خون، بيماريهاي پيشرفته كبدي و كليوي، افزايش شديد قند خون و كماي هيپراسمولار، عوارض دارويي، بعضي مسموميت ها و... ; بديهي است طبق تعريف به اين تشنج ها، صرع اطلاق نمي شود.


مهمترين علل مغزي يا نورولوژيك تشنج شامل:

سكته هاي مغزي، خونريزيهاي مغزي، تومورهاي مغز و پرده مغز، ضربه هاي مغزي، عفونت هاي دستگاه عصبي، بيماريهاي تحليل برنده مغز مثل آلزايمر، اختلالات متابوليك، ژنتيكي و آثار بيماريها و ضربات مغزي دوران جنيني و زايمان مي باشند.  

همگي اين عوامل تنها علت 40% موارد صرع را تشكيل ميدهند و در قريب 60% موارد، عليرغم تمام پيشرفت هاي پزشكي، تعيين علت صرع ممكن نيست كه اين گروه به صرع ايدیوپاتيك (با علت نامشخص) معروفند.
اهميت تشخيص و درمان به موقع و صحيح صرع بركسي پوشيده نيست زيرا غيراز عواقب جسمي، رواني و اجتماعي، نورونهاي متشنج با مصرف شديد اكسيژن و گلوكز مغز منجربه آسيب نورون هاي سالم مجاور و گاه تبديل آن ها به كانون هاي تشنجي جديد مي شوند، يعني هر تشنج ميتواند منجربه وقوع كانون تشنجي جديدتري شود. تشخيص تشنج اساسا باليني است. آنچه كه بيماران و بويژه همراهان و افرادي كه اورا حين تشنج ديده اند روايت مي كنند و معاينة وي (حين و بعد از تشنج) بسيار راهگشاست; براي نمونه :گاز گرفتن زبان و زخمي شدن آن، اختلال در پاسخ مردمك ها به نور و اختلال در رفلكس كف پا (وجود علامت بابنسكي) شواهد خوبی از وقوع تشنج هستند.

  با اين وجود در بسياري از موارد (حملات غيرتشنجي) مي توانند با يك تشنج حقيقي اشتباه شوند.اين اشتباه آنقدر شايع است كه حدود 20% تا 30 % بيماراني كه به عنوان صرع مقاوم به درمان به مراكز فوق تخصصي مربوطه ارجاع داده مي شوند، به حملات غيرتشنجي دچار بوده و اساسا صرع نداشتند ! لذا استفاده از حداكثر امكانات تشخيصي (الكتروفيزيولوژيك، آزمايشگاهي و تصويربرداري) لازم است. بهترين اقدام پاراكلينيكي در تشخيص تشنج و صرع، نوار مغزي است كه در شرايط استاندارد مي تواند در حدود 60  تا 70 % موارد، وقوع تشنج را با نمايش ديسشارژهاي الكتريكي غيرطبيعي تأئيد نمايد.  چنانچه بتوان امواج مغزي را حين وقوع تشنج ثبت نمود، قطعا بر دقت آن افزوده خواهد شد و اين كاري است كه در روش (video EEG monitoring) انجام مي شود و امواج مغزي بيمار طي 24 تا 48 ساعت بستري در اتاق مخصوصي كه در تمام مدت تحت فيلمبرداري است به طور كامل ثبت شده و هرگونه حالات و حركات غيرطبيعي وي با EEG همزمان تطبيق داده مي شود.  اين روش بويژه براي جداسازي تشنج از حوادث غيرتشنجي بسيار مفيد است. اخيرا از MEG(Magnetoencephalography)  نيز در حد محدود براي تشخيص تشنج و به عنوان مكمل EEG در معدودي مراكز استفاده مي شود.  
روز به روز بر ارزش تصويربرداري از مغز در تشخيص و درمان به ويژه در مبتلايان به فرم مقاوم به دارو كه ممكن است كانديد جراحي باشند، افزوده مي شود.  هرچند سي تي اسكن مي تواند تومورها و ضايعات بزرگ را نشان دهد ولي غالبا در مصروعين نرمال است.  از سي تي اسكن در موارد اورژانس و در تمام مواردي كه امكان انجام MRI نيست، استفاده مي شود.  دقت MRI در تشخيص ضايعات مغزي به مراتب از سي تي اسكن بيشتر است و روش تصويربرداري برتر در تمام مبتلايان به صرع مي باشد.  MRI، MRS، SPECT، PET در تعيين نوع ضايعات مغزي و كانون آغازين تشنج بسيار كمك كننده اند.

 تصويربرداري از هر بيمار جديد اپي لپسي به شرح زير انديكاسيون دارد: 1- شرح حال يا EEG دلالت برتشنجات موضعي داشته باشد. 2- وقوع حملات تشنجي در شيرخواران كوچك (كمتر از يك سال) يا بالغين (بالاتر از 18 سال) باشد.  3- معاينه بيمار دلالت بر وجود علائم فوكال يا يكطرفة نورولوژيك ثابت داشته باشد. 4- عدم كنترل تشنج باداروهاي خط اول.  5- عود صرع پس از يك دوره كنترل خوب با دارو.6- وقوع تغيير در الگو و نوع تشنج هاي بيمار.  7- تشديد حملات تشنجي عليرغم درمان مناسب. 8- وقوع تغيير در علائم معاينه بيمار.  در چهار مورد اخير تكرار تصويربرداري عليرغم تصاوير قبلي انديكاسيون دارد.

اساس درمان صرع به مصرف داروهاي ضد تشنج (يا ضدصرع (Antiepileptic drugs-AEI) و پرهيز از عوامل محرك تشنج (مثل گرسنگي، بيخوابي، استرس، تب شديد، ضربه هاي سرو...) ميباشد.  
انتخاب دارو بيشتر براساس نوع صرع است و 4 عوامل ديگري مثل سن، جنس، شغل و شرايط اجتماعي بيمار و... نيز در اين انتخاب دخالت دارند. بصورت نياز ميتوان از داروهاي بيشتري بعنوان درمان توام استفاده نمود. چنانچه از آخرين تشنج لااقل 3 سال بگذرد و EEG بيمار طبيعي شود ميتوان تصميم به كاستن تدريجي و قطع دارو گرفت.  
مهمترين عامل شكست درمان صرع، مصرف نامرتب و ناكامل داروست. در جدول ذخيرة انتخاب رايجترين داروهاي ضدصرع آورده شده است.

حدود 30-20 % موارد صرع كه بيشتر شامل فرم هاي ژنتيكي و خوش خيم صرع هاي نوزادي و كودكي است، حتي بدون درمان با بهبودي همراهند. حدود 40-30 % بيماران با درمان صحيح و طولاني پيش آگهي خوب و اميد بقطع كامل دارو درآينده را خواهند داشت.  20-10 % بيماران نياز به مصرف مادام العمر دارو دارند و درمان اين گروه بيشتر، كنترل كننده است تا بهبود يابنده. حدود 25-20 % بيماران، عليرغم بهترين درمانهاي دارويي همچنان دچار تشنج هاي مكرر بوده كه در اين گروه بايستي به روش هاي جراحي توسل جست هرچند كه غالبا پس از آن نيز به ادامه درمان دارويي نياز دارند.  

_____________________________________________________________________
ابسانسAbsence                                                تشنج:(seizure)

تشنج موتورMotor seizure                                   تشنج موضعي پيچيده coplex partial S.(CPS)

تونيك tonic مكونيك clonic                                 حمله ژنراليزه اوليه primary generalized

حمله ژنراليزه ثانويه socorclary generalized seizure

ژنراليزه  cqeneralized                                        سنسوري sensory sei          

صرع ايدئوپاتيك Idiopathic Epilepsy                  صرع لب تمپورال (Temporal lobe Epikpsy-TLE) 

علامت پابنسكي Bobinskis sign                          ملات غيرتشنجي Non-epileptic events

ميوكلونيك Myoclonic                                       نوار مغزي Electroencephalography(EEG)

فوكال،لوكال،پارشيل potial or local or focal     

    

تصوير برداري در مبتلايان به صرع

روشهاي تصوير برداري كه در بيماران مبتلا به صرع مورد استفاده قرار مي گيرند عبارتنداز:
1- روشهاي تصوير برداري آناتوميك شامل سی تی اسكن و MRI كه در اين مقاله مورد توجه هستند.
2- روشهاي تصويربرداري فانكشنال شامل PET، SPECT FMRI، و MEG كه جهت بررسي عملكرد مغز و توپوگرافي مغز مورد استفاده قرار مي گيرند.


 CTاسكن
در حال حاضر نقش CT اسكن در بررسي صرع بطور قابل توجهي كاهش پيدا كرده است اما هنوز در بسياري از مراكز در اسكرينينگ اوليه New Onset Seizure از نظر رد احتمال تومور يا خونريزي و در شرايط حاد و اورژانس بدليل دسترسي راحت تر به CT و نيز زمان كوتاه اسكن مورد استفاده قرار مي گيرد. اما در ارزيابي بيماران مبتلا به اپي لپسي مزمن و صرع پارشيل عملا نقش بسيار محدودي داشته و نبايد بعنوان قدم اول مورد استفاده قرار بگيرد و در اين موارد روش انتخابي MRI است.  

MRI
اين مداليته روش انتخابي در بررسي مبتلايان به صرع است و بدليل كنتراست رزولوشن بالاتر نسبت به سی تی اسكن، امكان تصويربرداري از مغز در پلان هاي مختلف و فقدان آرتيفكت استخواني ميتواند به تشخيص بهتر ضايعات كوچك، افتراق بهتر ساختمانهاي ماده خاكستري و سفيد و نيز مشاهده بهتر هيپوكامپ كمك كند و تمام اين عوامل نقش بسيار اساسي در تصويربرداري صرع دارند.

حسياسيت MRI در تشخيص ضايعات اپي لپتوژنيك مثل تومورها، مالفورماسيونهاي عروقي و مزيال تمپورال اسكلروزيس بين 90 تا 100% برآورد شده است. بعلاوه MRI در تعيين اين مسئله كه يك بيمار مبتلا به صرع چقدر ممكن است بعداز جراحي Seizure Free شود ارزش زيادي دارد.
در مجموع MRI روش تصويربرداري برتر در تشخيص اختلالات ساختماني (استراكچرال) است كه ميتوانند منجربه به صرع شوند.
پروتوكل هاي مورد استفاده در مراكز مختلف دنيا متفاوت است اما با توجه به اينكه شايعترين عوامل اتيولوژيك صرع با سن بيمار فرق مي كند، مطالعات MRI و پروتوكل مورد استفاده را بايد براساس سن بيمار و نيز محتمل ترين تشخيص تنظيم نمود.  


براي نمونه:
- در بيماران مبتلا به اپي لپسي لوب تمپورال كه با EEG مشخص شده است با در نظر گرفتن اين مسئله كه شايع ترين علت صرع لوب تمپورال در بالغين مزيال تمپورال اسكلروزيس (MTS) است تهيه تصاوير كورونال ابليك T2W FSE با رزولوشن بالا و ضخامت 3mm عمود بر محور طولي هيپوكامپوس از نظر بررسي تغييرات هيپوكامپوس و ساير ساختمانهاي مزيال تمپورال لوب لازم است.

- يا مثلا با توجه به اينكه در كودكان شايع ترين علت سيژراكتيويتي مالفورماسيونهاي مادرزادي ( مثل كورتيكال ديسپلازي، هتروتوپي، Lissencephaly و شيزنسفالي و....) هستند بنابراين سكانس T1W Inversion Recovery 3D  بارزولوشن بالا كه بالاترين قابليت تفكيك ماده سفيد و خاكستري را دارد ميتواند به تشخيص بهتر ضايعات بالا كمك كند.

- در جوانان و بالغين جوان، "تروما" شايع ترين علت صرع است لذا استفاده ازسكانس T2W GRE (گراديانت اكو) ميتواند به تشخيص شواهد خونريزيهاي جديد يا قديمي كمك كند.

- در سنين بعداز 60 سال ضايعات عروقی مغز و نيز بيماريهاي نئوپلاستيك شايعترين علل اپي لپسي هستند لذا استفاده از تصاوير ديفيوژن (DWI) و نيز تزريق ماده كنتراست ضروري است.
از سوي ديگر در بيماراني كه سيژر همراه با نقص نورولوژيك حاد باشد نيز صرفنظر از سن نياز به انجام مطالعه ديفيوژن (DWI) وجود دارد.  


مروري كوتاه بر بعضي از علل صرع و نماي تصويربرداري آنها :

  1. مزيال تمپورال اسكلروزيس (MTS) شايع ترين علت صرع لوب تمپورال است.  هال مارك هيستولوژيك MTS كاهش سلولهاي نورونال و گليوزيس است  و يافته هاي MRI بااين تغييرات بافت شناسی مطابقت دارد، بطوريكه بدليل كاهش سلولهاي نورونال آتروفي و كاهش حجم هيپوكامپ و بدليل گليوزيس افزايش سيگنال در تصاوير T2WI  در هيپوكامپ سمت مبتلا ايجاد ميگردد.
    يك راديولوژيست با تجربه با استفاده از تصاوير مناسب ميتواند با درجه بالايي از حساسيت و ويژگي (Specificity) به ترتيب(93 و 94%) اين بيماري را تشخيص دهد.  اما در موارديكه ضايعه دو طرفه و يا خيلي خفيف باشد تشخيص سخت است و ممكن است نياز به آناليز حجمي (واليومتريك)، اسپكتروسكپي و. ...باشد (در MRS اين بيماران ميزان NAA در سمت مبتلا بدليل كاهش سلولهاي نورونال كاهش پيدا مي كند و بهمين دليل نسبت NAA/Cr و NAA/Cho كم ميشود.(
    ضمنا در اين بيماري يك سري تغييرات اكستراهيپوكامپال نيز ايجاد ميشود شامل : "آتروفي ماميلاري بادي"، "آميگدال" و "ستون فورنيكس".

      Coronal T1 IR_Coronal  T2WI                                               

مزيال تمپورال اسكلروزيس. خانم 32 ساله با سابقه صرع به مدت 9 سال آتروفي و افزايش سيگنال T2 در هيپوكامپ طرف چپ


اما ديلاتاسيون شاخ تمپورال مجاور هيپوكامپ، يافته قابل اعتمادي نيست.
2- اختلالات مربوط به نموو تكامل كورتكس و كورتيكال ديسپلازي دومين علت مهم و شايع اپي لپسي است. تصويربرداري دراين اختلالات نيازمند يك پاراديم تصويربرداري متفاوت است.  براي نشان دادن اين اختلالات استفاده از تصاوير بارزولوشن بالا که بالاترين قدرت تفكيك بين ماده سفيد و خاكستري را داشته باشد ضروري است.  كه تصاويرT1W IR يا FSPGR كمك كننده است.  
به اين ترتيب تغييرات جرئي ديسپلازي كورتيكال را ميتوان تشخيص داد.


اين بيماريها درسه گروه قرار مي گيرند:
1- اختلال در نورونال پروليفريشن
2- اختلال در نورونال ميگريشن
3- اختلال در نورونال ارگانيزيشن
اين گروه از اختلالات، نماي بسيار متغيري داشته و از نواحي با يك كورتكس ضخيم و صاف ( پاكي ژايريا) تا يك كورتكس با نامنظمي ظريف در سطح داخلي و خارجي (پلي ميكروژايريا) متغير است.


بعضي از اين خصوصيات تي پيكال عبارتنداز:
- پاترن غيرطبيعي ژيروس ها با سيگنال مشابه با كورتكس نرمال
- جداسازي نامناسب اينترفيس ماده سفيد و خاكستري و سيگنال غيرطبيعي T2 در ماده سفيد مجاور
- وجود يك CSF cleft همراه با يكي Cortical dimple كه براحتي قابل تشخيص هستند و اغلب همراه با ديسپلازي كورتكس مجاور است.

 

Axial FLAIR_Axial T2WI

 Incomplete Lissencephalyخانم 23 ساله با شرح حال صرع وعقب افتادگی ذهنی،  آژايريا در نواحي پاريتو اكي پيتال و پاكي ژايريا در نواحي فرونتوتمپورال همراه خحثقبا سيلوين فيشر كم عمق

Epilepsy  Axial T2WI Axial T1WI ​

Subependymal Heterotopia آقاي 33 ساله با سابقه 10 سال صرع، ندول هاي ساب اپانديمال با سيگنال مشابه كورتكس

Epilepsy Pachygyria (Axial T1W IR)

3- Gelastic seizure

اين نوع سيژر اغلب با يك انفجار خنده كه معمولا در شروع تشنج است مشخص ميشود. و بطور تي پيكال همراه با هيپوتالاميك هامارتوما است. كه ممكن است يك ضايعه كوچك درمحل Tuber Cinereum بوده و يا بصورت يك توده پدانكوله كه بطرف سيسترن پره پونتاين رشد مي كند باشد.
اينها اغلب همراه با كمپلكس پارشيل سيژر، بلوغ زودرس و اختلالات رفتاري هستند.
MRI بهترين روش تشخيص اين ضايعه است كه در T2WIو T1WIسيگنال مشابه ماده خاكستري دارد و پس از تزريق كنتراست انهانس نمي شود.

 

Epilepsy Sag T1W Gd  Coronal FLAIR

هامارتومTuber cinereum 


4- تروما:

تروما فقط در حدود 5% از موارد ميتواند منجر به سيژر شود.


يك سري خصوصيات خاص باعث افزايش احتمال صرع پست تروماتيك ديررس مي گردد:
- تشنج بلافاصله بعد از تروما يا بافاصله زماني كوتاه پس ازتروما
- دپرسدفراكچر (Depressed Fracture)
- خونريزي اينتراكرانيال
- آسيب فوكال مغز
- فراموشي طولاني بعدازتروما و نيز زمينه هاي ژنتيكی

در اين موارد MRI روش تشخيصي انتخابي است و اغلب ضايعه اي كه ديده ميشود بصورت اسكارگليوتيك در حدفاصل ماده سفيد و خاكستري در لوب تمپورال يا سطح تحتاني فرونتال، (Shear Injuries)
كورپوس كالوزوم، تالاموس و ساقه مغزاست.
و اغلب سكانس هاي T2W GRE، FLAIR كمك كننده هستند.


5- تومورها:

كلا عامل 2-1% كل سيژرها و 5-4% پارشيل سيژرها هستند.


اين تومورها شامل:
DNET و گانگليوگليوما –آستروسايتوما و اوليگودندروگليوما شايع ترين هستند.
DNET همراهي زيادي با پارشيل كمپلكس سيژر مقاوم به درمان دارد.اينها معمولا در لوب تمپورال يا پاريتواكسي پيتال قرار دارند.یک ضایعه کورتیکال که اغلب نماي مولتي سيستيك (Bubbly) داشته و باعث اكسپنشن فوكال كورتكس و اسكالوپنيگ استخوان مجاور مي شوندو معمولا بعد از تزریق انهانس نمی شوند.
 - "گانگليوگليوما" :معمولا بصورت يك نئوپلاسم سيستيك با يك ندول انهانسينگ است، كه حدود مشخص داشته و در كورتكس قرار دارد.  اغلب در لوب تمپورال يا اكسي پيتال قرار داشته و با صرع فوكال مزمن همراه است.

شيوع سيژر در اوليگودندروگليوما بيشتر از آستروسايتومااست كه دليل آن درگيري بيشتر كورتكس در این تومور می باشد.

Epilepsy Coronal T1WI Gd Coronal T2WI

 

Sagital T2WI

 

DNET در لوب پاريتال چپ خانم 28 ساله با سابقه تشنج به مدت چند ماه، ضایعه کورتیکال با نماي کلاسیک Bubbly 

Epilepsy Axial FLAIR

Epilepsy Axial T1WI

Epilepsy CT Scan

آناپلاستيك اوليگودندروگليوما (گريد3) خانم 41 ساله با سابقه سيژر

تومور لوب فرونتال چپ با کلسيفيکاسيون و انهانسمنت هتروژن


6- HIE(hypoxic ischemic encephalopathy)


حوادث عروقي قبل، حين و يا بعد از تولداعم ازهيپوكسيك، ايسكميك يا هموراژيك ميتوانند منجربه رنج وسيعي ازاختلالات اينتراكرانيال گردند كه بعضي از آنها همراه با صرع هستند.
پري ناتال هيپوكسيك –ايسكميك انسفالوپاتي يك علت شايع اپي لپسي است در مرحله حاد بيماري، سونوگرافي يك وسيله مناسب و سريع براي بررسي بيمار است. CT يك روش مناسب در تشخيص خونريزي است اما MRI از نظر ارزيابي وسعت و پاترن آسيب مغزي دقيق تر است.

MRI بخصوص از نظر تشخيص پري ونتريكولارلکومالاسياو انسفالومالاسياي مولتي سيستيك و نيز بررسي تغييرات ساقه مغز و بازال گانگليا كه ميتوانند در تعيين درجات مختلف HIE موثر باشند لازم است.

Epilepsy Axial FLAIR

Chronic HIE كودك 7 ساله با تشنج از بدو تولد، سيستيك پري ونتريكولار لكومالا سيا و گليوزيس در نواحي پري رولانديك


يافته هاي اتفاقي :

در بيماران مبتلابه صرع يافته هاي اتفاقي و غيرمرتبط به تشنج بيمار در MRI ممكن است ديده شود كه عبارتند از: "آراكنوئيدسيست"، "كوروئيدال فيشرسيست"، "بزرگ شدن فضاهاي پري واسكولار" (Virchow-Robin)
و نيز "ونوس آنژيوما"(DVA) که اگر بصورت ايزوله باشد يافته اتفاقي است و ارتباطي با تشنج ندارد. اما DVA ميتواند همراه با كاورنوس مالفورميشن باشد كه دراينحالت خود كاورنوس مالفورميشن ميتواند ازعلل صرع باشد.

Epilepsy Axial T2WI

كاورنوس مالفورميشن. خانم 32 ساله با سابقه اپي لپسي به مدت 12 سال، ضایعه لوب تمپورال راست با رينگ هيپواينتنس هموسيدرين در تصاوير T2W

بقاياي هيپوكامپال سولکوس، يكي ازوارياسيونهاي نرمال است كه نبايد با هيپوكامپال اسكلروزيس يا تومور اشتباه گردد.
Postictal cerebral edema(Transient seizure-related MR changes)

 

تغييرات گذرا و قابل برگشت كه پس از سيژرهاي حاد و يا بعد از استاتوس اپي لپتيكوس ديده مي شود. در نواحي سوپراتنتوريال قرار گرفته و به كانون اپي لپتوژنيك مربوط است و به طور تي پيكال باعث افزايش سيگنال در تصاوير T2WI مي شود كه منجر به ابتلا كورتكس و ماده سفيد ساب كورتيكال مي گردد. در فاز حاد باعث محدوديت ديفيوژن شده و DWI مثبت مي شود و بعد از تزريق نيز ممكن است انهانس شوند.

در تشخيص افتراقي ضايعات ديگر مثل انسفاليت - سربريت واسكوليت - ضايعات ايسكميك و حتي آستروسايتوما ممكن است مطرح شود. نكته مهم توجه به علائم باليني و در موارد لزوم تكرار MRI است

 

نتيجه :

تصويربرداري كراس سكشنال نقش مهمي در ارزيابي بيماران مبتلا به صرع دارد.  هدف اصلي مشخص نمودن ضايعات اپي لپتوژني است كه امكان درمان جراحي آن وجود دارد.
MRI روش تصويربرداري انتخابي براي اين بيماران است و دليل آن حساسيت بالا در تشخيص MTS در مبتلايان به صرع لوب تمپورال و نيز حسياسيت بالا در تشخيص اختلالات عروقي، تومورها و انفاركت در مقايسه با سی تی اسکن است.  
آناليز متابوليك مغز با استفاده از ام اراسپكتروسكپي نسبت به MRI معمولي (Conventional) حساسيت بالاتري دارد اما هنوز نياز به مطالعات و بررسي هاي بيشتر در اين زمينه وجود دارد.
 

 

Refrence

1. Scott W.A.Magnetic Resonance Imaging of the brain and spine.4th ed.Philadelphia: LLW 2009

2.Yousm DM، Grossman RI.The Requisites Neuroradiology.3rd ed.Philadelphia: Elsevier 2010

3. Edelman RR، Hesselnik JR، Zlatkin MB، Crues JV.Clinical Magnetic Resonance Imaging.3rd ed.Philadelphia: Saunders 2006

4. Osborn A.G، Ross J، Salzman K.L … et all.Expert ddx: Brain and spine.Philadelphia: LWW 2009

5. Osborn A.G، Hedlund G.L، Blaser K.L … et all.Diagnostic Imaging Brain.Utah:AMIRSYS Inc 2010

6. Duncan J.S.Imaging in the surgical treatment of epilepsy.Nat.Rev.Neurology 2010 ; 6: 537-550

7. Wright N.B.Imaging in epilepsy: a peadiatric perspective.The British Journal of Radiology 2001 ; 74: 575-589

8. Ricci P.E.Imaging of Patients With Epilepsy.CNI REVIEW 2003

9. Berkovice S.F … et all.ILAE neuroimaging commission recommendations for neuroimaging of persons with refractory epilepsy.Epilepsia 1998 ; 39، 1375-1376

10. Kuzniecky R.I، Jackson G.D.Temporal lobe epilepsy.In: Magnetic resonance in epilepsy (1st ed).New York: Raven Press 1995 :107-82

11. Barkovich A.j.Pediatric Neuroimaging.4th ed.Philadelphia: LWW 2005

12. Ketonen L.M، Hiwatashi A، Sidhu R، Westesson P.L … et all.Pediatric Brain and Spine، An Atlas of MRI and Spectroscopy.1st ed.New York: Springer 2004