پانزدهمین جلسه بارش افکار

پانزدهمین جلسه بارش افکار گروه تشخیصی درمانی فرجاد با موضوع کتابخوانی هدفمند به منظور کمک به توسعه فردی پرسنل، در روز دوشنبه مورخ 1401/04/28 ساعت 13 با حضور مدیرعامل محترم فرجاد جناب آقای مهندس مهدی مشایخی و جمعی از مدیران و پرسنل مراکز تصویربرداری طب آزما، تصویربرداری تابش پرتو و رادیوتراپی و انکولوژی صدرا در آمفی تئاتر مرکز فرجاد برگزار گردید.

طی این جلسه راجع به اهمیت دوپامین در عادات به تفصیل بحث گردید و جناب آقای مهندس مهدی مشایخی کتاب "دوپامین مولکولی با خواص شگفت انگیز" را جهت مطالعه بیشتر در این خصوص معرفی نمودند.

نویسندگان این کتاب در فصل اول با تأثیر دوپامین بر روابط عاشقانه و عاطفی شروع می‌کنند و بعد به سراغ نحوه نقش‌ آفرینی دوپامین در اعتیاد می‌روند و بعد هم جایگاه این ماده شیمیایی را بر هدف‌گذاری‌ها و تلاش‌های افراد برای رسیدن به موفقیت مورد بررسی قرار می‌دهند. سپس در فصل چهارم به سراغ خلاقیت ذهنی می‌روند و بعد هم تأثیر دوپامین در سیاست را مورد ارزیابی قرار می‌دهند. در فصل شش نقش دوپامین در بقا و نابودی نسل انسان مورد بررسی قرار می‌گیرد. در نهایت در فصل هفت نحوه برقراری هارمونی میان سیستم دوپامین مغزی و سیستم اینجا و اکنون توضیح داده می‌شود.

 مهندس مهدی مشایخی در پانزدهمین جلسه بارش افکار

خلاصه همه آنچه دانیل. ز. لیبرمن و مایکل. ای. لانگ تلاش کرده‌اند در کل این کتاب بگویند این است که:

مدارهای دوپامینی عامل انسان بودن ما هستند و به ما در میان سایر گونه‌ها مقامی ممتاز و قدرتی برتر داده‌اند. ما می‌توانیم فکر کنیم و نقشه بکشیم. از قدرت تخیل برخورداریم. می‌توانیم در مورد مفاهیم انتزاعی مانند حقیقت و عدالت و زیبایی بیندیشیم.

ما به کمک مدارهای دوپامینی همه مرزهای فضا و زمان را پشت سر می‌گذاریم و به لطف استعداد غلبه بر محیط می‌توانیم در شرایط سخت و ناسازگار – حتی در فضای خارج – زمین زندگی کنیم. اما همین مدارها می‌توانند ما را وارد مسیرهای تاریک و خطرناکی مانند اعتیاد و خیانت به همسر کنند و به بدبختی بکشانند.

اگر بخواهیم همچنان در میان موجودات روی زمین در موضع سروری باقی بمانیم باید قبول کنیم که مصیبت نیز بخشی از این موهبت است. وقتی دیگران دارند از معاشرت دوستان و اعضای خانواده لذت می‌برند، حس عدم رضایت برخاسته از ترشح دوپامین ما را به کار کردن وادار می‌کند.

اما کسانی که در پی زندگی سعادتمندانه‌اند ناگزیرند وظیفه دیگری را نیز به انجام رسانند: رسیدن به هارمونی. آنها باید خود را از فریب تحریک دوپامینی مداوم و سلطه «تلاش برای کسب بیشتر» رها کنند. اگر بتوانیم فعالیت سیستم‌های دوپامین و «اینجا و اکنون» را به نحو مناسبی ترکیب کنیم رسیدن به هارمونی امکان‌پذیر خواهد بود.

 

فقط تکیه بر دوپامین نمی‌تواند ضامن رسیدن به آینده‌ای دلخواه باشد. اگر ادراک حسی و تفکر انتزاعی در کنار هم قرار گیرند توانایی‌های بالقوه مغز انسان آشکار می‌شود و زمانی که مغز با حداکثر قوای خود کار کند می‌تواند علاوه بر سعادت و رضایت و ثروت و دانش، ترکیبی غنی از تجربه حسی و ادراک عمیق به بار آورد و اینها در مجموع راه رسیدن به حالت متعادل‌ترین از هستی را فراهم می‌کنند.

پس از تبادل اطلاعات درخصوص نقش دوپامین، همکاران به خوانش درسهای کتاب هنر شفاف اندیشیدن پرداختند و هرشخص درس هایی که در مورد عادات خودش صدق میکرده را بیان نمود. همچنین درس های این کتاب " درس 30 : چرا گردونه شانس باعث میشود سرما گیج برود؟ "، "درس 31 : چطور مردم را از چند میلیون پولشان خلاص کنیم ؟ "، "درس 32 : چرا بدبختی بزرگ تر از خوشبختی بنظر میرسد؟" و " درس 46 : مراقب باش چه آرزویی میکنی؟ " به بحث و بررسی درمیان همکاران گذاشته شد.

 پانزدهمین جلسه بارش افکار

در درس 30 به بررسی مرجع و خطای مرجع پرداخته شد :

آبراهام لینکن کی به دنیا آمده است؟ اگر سال تولد او را در ذهن نداشته باشی و باتری گوشی همراهت نیز تمام شده باشد، چگونه به این سوال پاسخ می دهی؟ شاید بدانی در طول جنگ ها داخلی دهه 1861 رییس جمهور بوده و همین طور اولین رییس جمهور امریکاست که ترور شده. با نگاه به مجسمه یادبود لینکن در واشنگتن، یک جوان با انژی نمی بینی، بلکه بیشتر یک پیر کارکشته ی شصت ساله به نظر می رسد. این مجسمه احتمالا او را در اوج قدرت سیاسی نمایش داده است، مثال در شصت سالگی. فرض کن او در اواسط دهه 1860 به قتل رسیده، یعنی حدس ما این است که او در 1805 به دنیا آمده(جواب صحیح 1809است.( پس ما چه طور این مسئله را حل کردیم؟ به کمک مرجع ( دهه1860 میلادی ) به یک حدس نسبتا دقیق رسیدیم.

هر وقت چیزی را حدس می زنیم-از مرجع کمک می گیریم. ما با چیزی که نسبت به آنها اطمینان داریم شروع میکنیم و در ادامه به قلمرو ناشناخته ها میرویم. متاسفانه ما از مرجع ها وقتی نیازی هم به آنها نیست، استفاده میکنیم. آموس تورکسی، روانشناس، آزمایشی با گردونه شانس انجام داد. از شرکت کنندگان خواست آن را بچرخانند و سپس از آنها پرسید سازمان ملل چند عضو دارد. حدس های آنها وجود اثر مرجع را تایید میکرد؛ بزرگترین حدس ها از جانب کسانی بود که اعداد بزرگتری از گردونه خارج کرده بودند. مرجع ها فراوان اند و همه ما به نحوی به آنها چنگ می اندازیم. « قیمت برای مصرف کننده » که روی بسته ی خیلی از محصولات چاپ شده چیزی بیش از یک مرجع نیست. فروشندگان می دانند باید در مراحل اولیه، یعنی خیلی قبل از اینکه پیشنهادی به آنها داده شود، قیمت را تعیین کنند. همچنین اثبات شده اگر معلمان نمره های پیشین دانش آموزان را بدانند، این امر در نمره دهی بعدی آنها در آزمون های بعدی نیز اثر خواهد گذاشت. نمرات اخیر مثل یک نقطه شروع عمل میکند.

 جمعی از پرسنل در پانزدهمین جلسه بارش افکار

در درس 31 به بررسی استدلال استقرائی پرداخته شد :

سرمایه گذاری سهام الف را می خرد. قیمت سهام به سرعت بالا می رود. او در ابتدا محتاط است. سرمایه گذار حدس می زند « احتمالا باید یک حباب باشد ». با ادامه رشد قیمت سهام، مخصوصا از زمان بالا رفتن قیمت، هراس او به هیجان تبدیل میشود؛ « این سهام احتماال هیچ وقت پایین نمیآید.» بعد از شش ماه، همه ی پس انداز زندگی اش را در آن سرمایه گذاری میکند و چشم هایش را روی یک ریسک عظیم میبندد. بعد ها، مرد بهای این سرمایه گذاری احمقانه را می پردازد. او در تله می افتد و در استدلال اسقرایی غرق میشود. تفکر استقرایی لزوما جاده ای به سمت نابودی نیست، اما میتواند نتایج مخربی نیز داشته باشد. یا این وجود، نمیتوانیم با نبودن آن کنار بیاییم. اطمینان داریم وقتی سوار هواپیما می شویم، قوانین آیرودینامیک همچنان معتبرند. تصور میکنیم کسی در خیابان به صورت تصادفی به ما حمله نمیکند. این ها نقاط اتکایی هستند که بدون آنها قادر به زندگی نیستیم. اما باید یادمان باشد که قطعیت ها موقتی اند، همان طور که بنجامین فرانکلین گفته ( هیچ چیز قطعی نیست، مگر مرگ و مالیات.) استقرا ما را گمراه میکند و به نتیجه گیری هایی نظیر این می رساند: « بشر همواره جان سالم به در برده. پس ما هم قادر خواهیم بود با هر چالشی در آینده مقابله کنیم.» در نگاه اول خوب به نظر می رسد، اما نکته حایز اهمیت این است که چنین اظهار نظری میتواند فقط از جانب بشری باشد که تا حالا جان سالم به در برده. اگر گمان کنیم زنده ماندن تا امروز نشانه ای است بر جان سالم بردن در آینده، یک ایراد جدی در استدلال است. شاید هم جدی ترین ایراد.

 

در درس 32 به موضوع نفرت از زیان پرداخته شد :

به حال امروز خودت از یک تا ده چه نمره ای می دهی؟ حال فکر کن چه چیزهایی میتواند نمره ی حال تو را تبدیل به ده کند. یک سفر به جزایر کاراییب که همیشه آروزی تو بوده؟ یا یک قدم روبه جلو در زندگی شغلی؟ سوال بعدی: چه چیزی باعث میشود روزت افتضاح باشد؟ فلج شدن، آلزایمر، سرطان، افسردگی، جنگ، گرسنگی، شکنجه، ورشکستگی، بی اعتباری، فوت شدن نزدیک ترین دوستت، کور شدن، مردن؟ این لیست طولانی احتمالات، به ما نشان میدهد چه موانعی بر سر راه خوشی ما وجود دارد. به بیان کوتاه تر، چیزهای بد نه تنها بیشتر از چیزهای خوب اند، بلکه بسیار با اهمیت تر هم هستند. بنابراین، عجیب نیست بیش از اینکه برای چیزهایی که به دست می آوریم ارزش قایل باشیم، از چیزهایی که از دست می دهیم وحشت داریم. از دست دادن صد دالر بر خوشی تو بیشتر اثر دارد تا به دست آوردن یک صد دالری. در واقع اثبات شده که از نظر عاطفی، از دست دادن یک چیز دو برابر سنگین تر از به دست آوردن همان چیز است. دانشمندان اجتماعی به این پدیده نفرت از زیان می گویند.

این نوع نفرت را میتوان در بازارهای بورس نیز جست وجو کرد، یعنی جایی که سرمایه گذاران از کنار ضررهایی که روی کاغذ میکنند به سادگی می گذرند. هر چه باشد، ضرری که متوجه آن نشوی به اندازه ضرری که متوجهش هستی، دردآور نیست. بنابراین، آنها به یک سهام وفادار می مانند، هر چند امکان بازگشت سرمایه اندک و امکان افت بیش از پیش سهام زیاد باشد. این همان چیزی است که نمیتوانیم با آن مبارزه کنیم: بدبختی ها از خوشبختی ها هم متعددتر و هم قدرتمندترند. ما نسبت به موارد منفی بیشتر حساس ایم تا موارد مثبت. در خیابان هم چهره های مخوف بیشتر از چهره های خندان به چشم می آیند. ما برخورد بد را بیش از برخورد خوب به خاطر می سپاریم، البته غیر از مواقعی که برخورد خوب از جانب خودمان باشد.

  پانزدهمین جلسه بارش افکار در فرجاد

و در نهایت در درس 46 به توضیح موضوع تردمیل خوشبختی پرداخته گردید :

فرض کن روزی تلفن زنگ می زند. صدایی پر هیجان به تو می گوید برنده ی جایزه ی بزرگ ده ملیون دلاری بخت آزمایی شده ای! چه احساسی خواهی داشت؟ این احساس چه قدر دوام خواهد آورد؟ سناریو دیگر؛ تلفن زنگ می زند و متوجه می شوی بهترین دوستت از دنیا رفته. دوباره، چه احساسی خواهی داشت؟ برای چه مدت؟ در فصل 41، دقت مایوس کننده پیش بینی ها را ارزیابی کردیم. نتیجه گرفتیم کسانی که خود را متخصص می پندارند بیش از این که به طور تصادفی پیش بینی کنند به درد دیگری نمی خورند. بنابراین، بیایم سمت موضوع جدید، چگونه میتوانیم احساساتمان را پیش بینی کنیم؟ آیا در مورد خودمان تخصص داریم؟ آیا برنده شدن در بخت آزمایی ما را سال ها به شادترین انسان زنده تبدیل میکند؟ دن گیلبرت، روان شناس دانشگاه هاروارد، نظرش منفی است. او در مورد برندگان بخت آزمایی پژوهشی انجام داد و متوجه شد اثر شادی آنها بعد از فروکش میکند. بنابراین فرد چند وقت بعد از دریافت چکی با مبلغ کلان مانند گذشته راضی یا ناراضی خواهی بود. او این موضوع را «پیش بینی احساسی» می نامد، ناتوانی ما در پیش بینی صحبح احساسات خودمان. خوب نبود اگر می دانستیم ماشین، شغل یا رابطه عشقی جدید دقیقا چه قدر خوش حالمان میکند؟ خب، بخشی از آن عملی است.این توصیه ها را که از نظر علمی نیز تایید شده اند به کار ببر تا تصمیمات بهتر و هوشمندانه تری بگیری؛

 1) از چیزهای منفی که نمیتوانی به آنها عادت کنی اجتناب کن، مثل تردد بین محل کار و خانه، سر و صدا یا استرس مزمن.

 2) از چیزهای مادی مثل ماشین، خانه، پاداش و جوایز انتظارات کوتاه مدت داشته باش.

 3) تا حد ممکن وقت آزاد و مستقل برای خودت در نظر بگیر، چون آثار مثبت طولانی مدت معمولا از آن چه پیوسته انجامش می دهی سرچشمه می گیرد. علایقت را دنبال کن، حتی اگر مجبور باشی بخشی از درآمدت را صرف شان کنی. روی دوستی ها سرمایه گذاری کن. برای اکثر مردم، داشتن موقعیت اجتماعی حرفه ای شاید طولانی مدتی به وجود می آورد، به شرطی که در هرمان زمان به دنبال تغییر تراز اطرافیان خود نباشد.

 به عبارت دیگر، اگر به پست مدیر عاملی ارتقا پیدا کنی و فقط با سایر مدیران و هم رتبه هایت صمیمی شوی، اثر ناشی از شادی مدیر شدنت به زودی از بین می رود.